❖گروه رزمی فرهنگی مرصاد❖

۞☫عشق تمام معادلات را بهم میزند☫۞

❖گروه رزمی فرهنگی مرصاد❖

۞☫عشق تمام معادلات را بهم میزند☫۞

فرار خلفا در خندق

فرار خلفا در خندق

آیا در منابع اهل سنت بر فرار خلفای سه گانه در جنگ خندق از برابر عمرو بن عبدود اشاره شده است؟

به نقل مشهور مورخان غزوة خندق یا احزاب در ماه شوال سال پنجم هجری، به وقوع پیوست،‌آتش افروزان اصلی نبرد احزاب، یهودیان مدینه بودند که با تحریک مشرکان، آنان را به هم پیمانی با یهود و فراهم آوردن سپاه از تمام قبایل و حمله به مدینه با یاری یهودیان ترغیب کردند و چنین شد که سپاهی بزرگ متشکل از ده هزار نفر از تمام مخالفان حکومت نو پای پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ گرد آمد و روانة مدینه شد و از این رو این نبرد عنوان احزاب به خود گرفت.پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ در چگونگی رویارویی با دشمن با یارانش به رایزنی پرداخت و به پیشنهاد سلمان در ورودی مدینه خندقی حفر شد و خود رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در این امر مشارکت نمود.

درج در ادامه مطلب....

سپاه دشمن که با غرور و تکبر تمام به سوی مدینه می تاخت، پشت خندق زمین گیر شد و حدود یک ماه ماند و به لحاظ تداراکاتی، سخت در تنگنا قرار گرفت.[1]روزی عمرو بن عبدود با تنی چند از شجاعان پرآوازة دشمن از خندق گذشتند و در مقابل سپاه اسلام قرار گرفته و مبارز طلبیدند این درخواست بارها تکرار شد. آوازة عمرو همه را ترسانده بود. نفس ها در سینه حبس بود و کسی به فریادهای مغرورانة عمرو پاسخ نمی داد. پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «فردی به پا خیزد و شرّ‌ او را کم کند.» جز از علی ـ علیه‎ السلام ـ پاسخی بر نمی آمد.[2] و چون مولا در برابر عمرو قرار گرفت پیامبر خدا آن جمله جاودانه را فرمود که: همه ایمان در برابر همة شرک، ایستاده است.[3]

امام علی ـ علیه‎ السلام ـ با حمله ای برق آسا و پس از نبردی سخت، عمرو را از پای درآورد و فریاد الله اکبر در صحنة نبرد پیچید و همراهان عمرو پا به فرار گذاشتند و سپاه احزاب با همة شکوه خیالی از هم پاشید.[4]حادثة قتل عمرو بن عبدود، چنان مهم و سرنوشت ساز بود که پیامبر خدا فرمود:

مبارزة علی بن ابی طالب با عمرو بن عبدود در جنگ خندق، از همة اعمال امتم تا روز قیامت برتر است، و در روایت دیگری فرمود:بی گمان، ضربت علی به عمرو در جنگ خندق با عبادت انس و جن برابری می کند.[5]

جریان مبارز طلبیدن عمرو بن عبدود در منابع اهل سنت:

1. السنن الکبری ‌به نقل از ابن اسحاق چنین آورده است: عمرو بن عبدود، در جنگ خندق بیرون آمد و فریاد برآورد: چه کسی به مبارزه در می آید؟ علی ـ علیه‎ السلام ـ در حالی که غرق در آهن و فولاد بود بر خاست و گفت: ای پیامبر خدا، من هماورد اویم، سپس پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «او عمرو است. بنشین!» عمرو ندا داد آیا مردی نیست؟ و به سرزنش آنان پرداخت و گفت: کجاست آن بهشتی که می پندارید که کشتگان شما به آن وارد می شوند؟ آیا مردی به پیکار من درنمی آید؟ پس علی ـ علیه‎ السلام ـ برخاست و گفت، ای پیامبر خدا، من! فرمود: «بنشین!» سپس عمرو با رسوم ندا داد و شعری خواند. علی ـ علیه‎ السلام ـ برخاست و گفت: ای پیامبر خدا، من! فرمود او «عمرو است» علی ـ علیه‎ السلام ـ گفت: حتی اگر عمرو باشد. پس پیامبر اسلام به او اجازه داد و علی ـ علیه‎ السلام ـ به سوی او رفت و..»[6]«بنشین!»، سپس عمرو بار سوم ندا داد و شعری خواند: علی ـ علیه السلام ـ برخاست و گفت: ای پیامبر خدا، من!

2. مستدرک صحیحین از ابن اسحاق روایت کرده است که: عمروبن عبدود در جنگ بدر نیز شرکت کرده بود و جراحت برداشت و به همین جهت در جنگ احد شرکت نکرد و در جنگ خندق برای انتقام به میدان آمد و رجز خوانی کرد که: کیست با من هماوردی کند علی ـ علیه‎ السلام ـ برخاست در حالی که جز دیدگانش سراپایش غرق سلاح بود، عرضه داشت: یا رسول الله اجازه بده من به میدانش بروم، فرمود: آخر او عمرو بن عبدود است بنشین، عمرو دوباره صدا زد در میان شما مردی نیست. رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ علی ـ علیه‎ السلام ـ را اجازه داد تا آنجا که می گوید: علی ـ علیه‎ السلام ـ پس از نبرد به طرف رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ رفت در حالی که رویش می درخشید عمر بن خطاب پرسید؟ چرا زره او را برنداشتی؟ زره او در عرب نظیری نداشت.[7]

3. در کتاب المغازی محمد بن عمر واقدی چنین آورده است.

«عکرمة بن ابی جهل» ، «نوفل بن عبدا...» ، «ضرار بن خطاب» و «هبیرة بن ابی وهب» و «عمرو بن عبدود» از خندق عبور کردند، در این موقع عمروبن عبدود شروع به مبارز طلبی کرد و رجز می خواند علی ـ علیه‎ السلام ـ برخاست و خطاب به رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ گفت من با او مبارزه خواهم کرد و تا سه مرتبه این امر تکرار شد و به واسطة شجاعت و اهمیت عمرو گویی بر سر مسلمانان مرغ نشسته و همگی سکوت کرده بودند. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ شمشیر خود را به علی ـ علیه‎ السلام ـ لطف فرمود، به دست خود عمامه بر سرش پیچید و دعا فرمود: پروردگارا او را بر دشمن یاری فرمای، علی ـ علیه‎ السلام ـ به نبرد عمرو رفت و پس از رد و بدل شدن سخنانی، عمرو گفت برگرد که تو تازه جوانی و من می خواهم با دو سالخوردة قریش که ابوبکر و عمرند، بستیزم علی ـ علیه‎ السلام ـ فرمود: به هر حال من تو را به مبارزه دعوت می کنم.»[8]

نتیجه گیری

با بررسی منابع متعدد اهل سنت به این نتیجه می رسیم که: خلفا در غزوة‌ خندق حضور داشتند ولی جرأت مبارزه با عمرو بن عبدود را نداشتند از این رو به رجز خوانی های عمرو بن عبدود پاسخی ندادند و مانند دیگر مسلمانان از ترس در سکوت فر روفته بودند. در حقیقت نه تنها فرار کردند، بلکه خلیفه دوم از شجاعت عبدود سخنرانی نموده و روحیه مسلمانان را تخریب می نمود.برای مطالعه بیشتر به تاریخ خلفای رسول جعفریان مراجعه کنید.(نهج البلاغه فیض الاسلام، حکمت 411، ص 1283.)بیچاره فرزند آدم اجلش پنهان، بیماریهایش پوشیده، نتیجه عملش نامعلوم، با نیش پشه ای رنجور می شود، آب در گلویش بماند خفه می شود، با عرق کردن بدبو می شود.

پی نوشت:

[1] . محمد بن عمر واقدی، المغازی، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، نشر دانشگاهی، 1369، صفحات 354 ـ 353 ـ 329، تاریخ طبری، ج2، ص 566 ـ 565 و 572،‌و سیرة‌ابن هشام، انتشارات ایران 1363 صفحات 233ـ 225، و محمدی ری شهری، دانشنامة امیرالمؤمنین ترجمة‌عبدالهادی مسعودی، ج1، صفحات 7-195، جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، مرکز مطبوعات دارالتبلیغ اسلامی، ج2، ص 544.

[2] . ابوبکر احمد بن الحسین بن علی بیهقی، سنن الکبری، ج9، ص 223، دارالمعرفه بیروت، محمد بن عمر واقدی، المغازی، ترجمه مهدوی دامغانی، صفحات 354ـ329.

[3] . دیلمی، ارشاد القلوب، مؤسسه اعلمی بیروت، ص 244.

[4] . تاریخ طبری، ترجمه، ابوالقاسم پاینده، نشر اساطیر، تهران، 1375، ج3، صفحات 5-1074.

[5] . ابوبکر بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، چاپ بیروت، ج13، ص 19.

[6] . ابوبکر احمد بن حسین بن علی بیهقی، السنن الکبری، ج 9، ص 223، دارالمعرفه بیروت.

[7] . ابو عبدالله محمد بن عبدالله نیشابوی، مستدرک صحیحین، بیروت، 1398ق، صفحات33ـ32 و شبلنجی، نورالابصار، ص 779، 1332، مصر، موسوی همدانی، سید محمد باقر، علی ـ علیه السلام ـ در کتب اهل سنت، انتشارات محمدی،‌تهران 1361،صص 9-278.

[8] . محمد بن عمر واقدی، المغازی، ترجمة دکتر محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر دانشگاهی، 1369، صفحات 329 و 353 و 354.


برچسب ها:

خلفا.عمر.ابوبکر.جنگ خندق.غزوه خندق.صحابه.اهل سنت.شیعه.سنت.شیعیان.فرار خلفا از جنگ خندق, خندق, خندق و خلفا

نظرات 2 + ارسال نظر
محمد هاشمی سه‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 15:10

سلام عالیه واقعا دستتون درد نکنه خدا خیرتون بده

نصیراحمد سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 16:33 http://www.nassirahmad.blog.af

سلام مطلب عالی بود ولی باید گفت که تمامی مردم قریش از حضرت عمر ترس داشتن پس چطور شد که حضرت عمر یک دفعه ترسید

سلام
تشکر لطف دارین!!
جناب عمر ترس توشون مشهود بوده!!
برای مثال:

بخارى از ابو قتاده انصارى روایت مى کند که در جنگ حنین ، مسلمانان و از جمله عمر بن خطاب ، گریختند. من به عمر گفتم : چرا فرار مى کنند. عمر گفت : کار خداست ! (1)

(1)-صحیح البخاری کتاب التفسیر باب قوله تعالى: ویوم حنین إذ أعجبتکم کثرتکم، دلائل الصدق ج 3 ق 1 ص 362، سیرة المصطفى لهاشم معروف ص 618. لم یثبت فی أحد غیر على علیه السلام: شرح التجرید للقوشجى ص 486، دلائل الصدق ج 2 / 357 عنه، نور الابصار للشبلنجى ص 87، و . . .
نمیدونم چرا شجاعت رو بهش نسبت میدن!!
شاید به خاطر نسل کشی در ایران!!!
نمیدونم شاید!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد